ما چه میگوئیم؟ - قسمت پنجاه و دو
رابعاً در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع اجتماعی و دموکراتیک و عادلانه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات) در تجدید سازماندهی جامعه امروز ایران بر اولویت دموکراسی سه مؤلفهای تاکید میشود و سوسیالیسم هم در بستر دموکراسی دنبال میشود نه برعکس. بدین ترتیب است که «در کادر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، هر گونه سوسیالیسم خارج از پراکسیس دموکراتیک آزادیخواهانه امری انحرافی میباشد». البته معنای دیگر این حرف آن است که «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، بدون بازسازی دموکراتیک هرگز نمیتوان به سوسیالیسم دست پیدا کرد.»
خامسا در طول 46 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هستیم که «تمامی جنبشها و انقلاباتی که در تاریخ بشر و در جامعه ایران با تکیه تک مؤلفهای دموکراسیخواهانه یا سوسیالیستخواهانه شکل گرفتهاند، انقلابها و یا اصلاحات متناقضی بودند که در نهایت یا به دموکراسی سرمایهداری و لیبرال دموکراسی دست یافتهاند و یا به سوسیالیسم غیر دموکراتیک و بورکراتیک و دولتی رسیدهاند، لذا، به همین دلیل کنشگران این انقلابها نتوانستهاند انقلاب و ارتجاع را از هم باز شناسند.»
سادساً در طول 46 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 1355 الی الان) بر این باور بودهایم که «آنچنانکه بدون دموکراسی و بدون آزادیهای سیاسی حتی با سوسیالیسم ناب هم نمیتوانیم به جامعه مطلوبی دست پیدا کنیم، با نفی استثمار فرد از فرد و یا استثمار طبقه از جامعه و یا استثمار طبقه از طبقه و یا استثمار ملت از ملت هم توسط سوسیالیسم صرف ما نمیتوانیم به جامعه مطلوب دست پیدا کنیم». لذا در همین رابطه بوده است که «در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، شعار سلبی و ایجابی ما پیوسته صورت سه مؤلفهای ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری و یا نفی زر و زور و تزویر داشته است و شعار آگاهی، آزادی و برابری (که شعار ایجابی ما میباشد) در ادامه شعار سلبی نفی زر و زور و تزویر یا نفی تیغ و طلا و تسبیح و یا نفی استبداد و استثمار و استحمار میباشد.»
سابعاً در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران که جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جناحهای درونی قدرت و مستقل از جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور (از راست راست تا چپ چپ) در سه مؤلفه مدنی و صنفی و سیاسی در حال اعتلا میباشند، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور است که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای چه به صورت یک برنامه و چه به صورت یک رویکرد و یا یک جنبش میتواند نیرو و تحرک جدید بیسابقهای در پیکار رهائیبخش و آزادیخواهانه و برابریطلبانه گروههای اجتماعی و جنبشهای عظیم دینامیک چه در جبهه آزادیخواهانه اقشار میانی و چه در جبهه اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران بوجود بیاورد و افقهای گستردهتری در برابر آنها بگشاید.»
ثامناً از آنجائیکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد سال 1355 الی الان) «تنها جریان جامعه سیاسی ایران بوده است که پیوسته و علی الدوام در بستر استراتژی آگاهیبخش با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی خود بر جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین گروههای مختلف اجتماعی ایران اعم از جنبشهای رهائیبخش قومی (از جنبش خلق کرد تا جنبش خلق بلوچ و عرب و ترکمن و غیره) و جنبشهای دموکراتیک (اعم از جنبش دانشجو، جنبش کارگر، جنبش زنان، جنبش معلمان تا جنبش حاشیهنشینان شهری) به عنوان تنها نیروی عامل و فاعل تکیه داشته است»، لذا، «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک جنبش و به عنوان یک برنامه میتواند برای ما در عرصه پراکسیس سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بستری باشد که بیآنکه وفاداری خودمان نسبت به جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه امروز جامعه بزرگ ایران به چالش بکشیم، بتوانیم در عرصه نظری و فکری، اندیشههای خودمان را برای دوران جدیدی که در پیش داریم صیقل بدهیم». یادمان باشد که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد سال 55 الی الان) در بستر استراتژی آگاهیبخش خود پیوسته و علی الدوام با سر سختی نظری و آگاهیبخش در راه شعار استراتژیک خود یعنی «آگاهی، آزادی و برابری» پیکار کرده است و به صورت سلبی و ایجابی با استثمار و استبداد و استحمار مبارزه کرده است.
تاسعا لازم است که عنایت داشته باشیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد سال 55 الی الان) چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران، پیوسته و علی الدوام «در کادر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک جنبش یا به عنوان برنامه حداکثری، مخالف دولت و حکومت ایدئولوژیک در هر شکل مذهبی و غیر مذهبی آن از راست راست تا چپ چپ آن چه در عرصه جهانی و منطقهای و چه در عرصه داخلی کشور ایران بوده است» زیرا آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید:
«باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی یا روحانی، مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یک استبداد است؛ زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند لذا در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم میداند به اعتبار اینکه روحانی است و عالم، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم، بنابراین روحانیت یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است؛ و چون روحانیت خود را سایه و نماینده خدا در زمین میداند، بر جان و مال و ناموس همه مردم مسلط میشود و در هیچگونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد بلکه برعکس در هر گونه ستم و تجاوز بر مردم رضای خدا را در آن میداند و از آن مهمتر اینکه برای پیروان مذاهب دیگر حتی حق حیات هم قائل نیستند و همه پیروان مذاهب دیگر را مغضوب خدا و گمراه و نجس و دشمن راه دین و حق میشمارند و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدائی تعریف میکنند، خلاصه حکومت مذهبی یا حکومت روحانیت بر مردم همان خواهد بود که در قرون وسطی کشیشان بر مردم میکردند» (م. آ. ج 22 - ص 195 - 198 در مقاله توین بی، تمدن، مذهب).
آنچه از عبارات فوق شریعتی برای ما قابل فهم است اینکه:
الف – شریعتی هر گونه حکومت و دولت ایدئولوژیک و مذهبی و آخوندیسم را به صورت مطلق نفی میکند.
ب - در رویکرد شریعتی، شاخص و معیار بطلان حکومت و دولت مذهبی این است که توسط حکومت مذهبی، روحانیت به عنوان متوالیان دروغین و رسمی دین و مذهب و شریعت بر قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات جامعه حاکم میگردند و حکومت دینی و مذهبی را بدل به حکومت روحانیت و آخوندیسم میکنند و روحانیت را در مقایسه با مردم، بدل به طایفه از ما بهتران میکنند و با آن روحانیت و آخوند و شریعت و مذهب رسمی بدل به رانت قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات در جامعه میشوند.
ج - از نظر شریعتی در حکومت روحانیت به عنوان متولیان رسمی دین، روحانیت در چارچوب دین فقهی و یا فقاهتی کردن دین تلاش میکنند تا حاکمیت غیر مردمی و یا ضد مردمی خود را در جامعه نهادینه شرعی و فقهی و مذهبی و دینی و آسمانی بکنند.
د - از نظر شریعتی، استبداد روحانیت بر جامعه در حکومت مذهبی از آنجا حاصل میشود که روحانیت حاکم به جای اینکه مشروعیت خودشان را از مردم بگیرند، از آسمان خودساخته میگیرند.
ه – از نظر شریعتی، در حکومت روحانیت مردم از آنجا به عنوان شهروند درجه دوم معرفی میشوند که دیگر نه تنها در توزیع دموکراتیک و اجتماعی و عادلانه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات جامعه خودشان دخالتی ندارند و نه تنها روحانیت در حکومت دینی خود را به عنوان طبقه یا گروه اجتماعی برتر به حساب میآورند، بلکه مهمتر از همه اینکه در حکومت دینی و مذهبی روحانیت خود را به خودی خود زعیم میدانند، به اعتبار اینکه روحانی هستند.
و - از نظر شریعتی علت و دلیل فاسد بودن حکومت روحانیت در این است که در این حکومت، روحانیت با اینکه تمامی قدرت اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی جامعه در دست دارند در برابر مردم غیر پاسخگو و غیر مسئول میباشند.
ز - از نظر شریعتی علت و دلیل دیگر فساد حکومت روحانیت بر جامعه در این است که در حکومت روحانیت و آخوندیسم روحانیت خود را سایه و نماینده خدا میداند نه نماینده مردم. لذا به همین است که در عبارات فوق شریعتی، این رویکرد روحانیت در حکومت روحانیون به عنوان مادر استبداد و دیکتاتوری فردی تعریف میکند.
ح - از نظر شریعتی، اوج فساد و دیکتاتوری و استبداد حکومت روحانیت یا حکومت آخوندیسم در آنجا است که روحانیت به خاطر اینکه خود را نماینده خدا و منتخب آسمان خود ساخته میداند در لوای دین و مذهب و شریعت و فقاهت بر جان و مال و ناموس مردم مسلط میشود و همه اینها در خدمت استبداد و دیکتاتوری و منافع گروهی خود به کار میبندند.
ادامه دارد