ما چه میگوئیم؟ - قسمت پنجاه و یک
پانزدهم - ما میگوئیم، «جوهر و هدف و حقیقت پروژه شریعتی در طول 24 سال مبارزه بیامان خود (از سال 32 تا 56) رهائی بشر از سلطه سه قدرت باطل و غاصب زر و زور و تزویر در عرصه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری بوده است». ما میگوئیم، «شریعتی از مسیر رهائی بشر بود که به سوسیالیسم و دموکراسی سه مؤلفهای جامعهمحور (نه طبقهمحور، نه حزبمحور، نه دولتمحور و نه نخبهمحور) دست پیدا کرده است.»
شانزدهم – ما میگوئیم، «در چارچوب راه مستضعفین بالنده اجتماعی و تاریخی شریعتی به عنوان تنها نیروی فاعل و عامل در بستر استراتژی آگاهیبخش و رهائیبخش است که مستضعفین بالنده امروز جامعه بزرگ ایران (در دو جبهه بزرگ ازادیخواهانه و برابریطلبانه) شامل تمامی کنشگران جنبشهای دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین اجتماعی امروز ایران، در سه عرصه صنفی و مدنی و سیاسی، از جنبش کارگران تا جنبش معلمان و جنبش زنان و جنبش دانشجویان و جنبش مزدبگیران و کارمندان تا جنبش حاشیهنشینان و غیره میشود.»
هفدهم – ما میگوئیم، «مستضعفین بالنده اجتماعی، جامعهساز و تاریخساز و تحولآفرین اقتصادی و سیاسی و اجتماعی (که شریعتی به عنوان تنها نیروی فاعل و عامل و موتور تغییر جامعه و تاریخ تعریف مینماید)، همان مستضعفین بالندهای هستند که قرآن در سوره قصص از آنها حمایت میکند و آینده تاریخ بشر را بر پایه امامت و وراثت آنها تعریف مینماید و قرآن بر این باور است که این مستضعفین بالنده توان نجات دینامیک خود به صورت عینی و ذهنی دارند، البته این مستضعفین بالنده غیر از مستضعفینی هستند که توان نجات ذهنی و عینی خود را ندارند و مورد حمایت قرآن و شریعتی نیستند». عنایت داشته باشیم که از نظر شریعتی، استضعافگری مستکبرین به سه دسته قابل تقسیم میباشند که عبارتند از:
1 - اقتصادی یا استثمار.
2 - فکری یا استحمار.
3 - سیاسی یا استبداد که شعار مبارزه با زر و زور و تزویر شریعتی در این رابطه قابل تبیین و تعریف میباشد.
هیجدهم – ما میگوئیم، «پیکره از هم گسیخته هواداران اندیشههای شریعتی امروز به مجمع الجزائری از افراد و حلقهها و خرده حرکتهای جمعی بدل شده است که اغلب آنها بیشتر وقت و انرژی خودشان را صرف دفاع از هویت و حقانیت خودشان و تخطئه دیگران میکنند»، بنابراین شعار «بازسازی فکری و سیاسی و تشکیلاتی کنشگران جنبش ارشاد شریعتی در شرایط فعلی تنها شعاری است که میتواند جنبش روشنگری ارشاد شریعتی را از این بحران از هم گسیختگی نجات بدهد.»
ما میگوئیم جریان راست لیبرالگرا در طول 43 سال گذشته تحت هژمونی داریوش شایگان و حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش) و سید حسین نصر، پیوسته و علی الدوام تلاش کرده و میکنند تا در راستای شریعتیزدائی کردن اندیشه جوانان و دانشجویان در داخل و خارج از کشور پایههای نظری جنبش روشنگری ارشاد شریعتی یا پایههای جنبشهای روشنگر و آگاهیبخش افقی هواداران شریعتی را متلاشی سازند و اندیشههای رادیکال و تطبیقی شریعتی را به مثابه یک نظریه سیاسی و اجتماعی و مذهبی زیر آوار تبلیغاتی فشرده و هیستریک خود دفن نمایند، در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که «دموکراتیزاسیون (آنچنانکه شریعتی مطرح میکرد) با لیبرالیزاسیون (آنچنانکه این لیبرالگرای شریعتیستیز مطرح میکنند) تفاوت دارد». چراکه لیبرالیزاسیون کردن جامعه تنها به دنبال فضای باز سیاسی توسط لیبرالیسم اقتصادی در کادر مناسبات سرمایهداری شکل میگیرد، در صورتی که دموکراتیزاسیون کردن جامعه ایران (آنچنانکه شریعتی در بستر استراتژی آگاهیبخش خود با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی پیوسته به دنبال آن بوده است) عبارت است، «از سازمانیابی جامعه و مردم توسط شوراهای فراگیر و همگانی و سراسری خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و تکوین یافته از پائین برای به دست گرفتن امور زندگیشان میباشد»، به بیان دیگر دموکراتیزاسیون بدون شوراهای فراگیر و همگانی و سراسری و خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و تکوین یافته از پائین امکانپذیر نمیباشد و شاید صحیحتر باشد که بگوئیم که برعکس لیبرالیزاسیون (در جامعه سرمایهداری و در کادر لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی که امری تزریق شده از بالا توسط دولت و احزاب و نخبگان میباشد) «دموکراتیزاسیون علاوه بر اینکه از پائین شکل میگیرد و علاوه بر اینکه جوهر جنبشی دارند و علاوه بر اینکه بر پایه شوراها و جنبشهای فراگیر و دینامیک استوار میباشند و علاوه بر اینکه بر عضله جامعه استوار میباشد (نه عضله طبقه یا عضله حزب و یا عضله دولت) و علاوه بر اینکه در بستر افقی زندگی روزمره مردم مادیت پیدا میکند (نه مانند لیبرالیزاسیون در بستر حرکت عمودی تزریق شده از بالا) از همه مهمتر اینکه دموکراتیزاسیون جز از مسیر در هم شکستن اقتدار قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات حاکمیتهای ضد مردمی امکانپذیر نمیباشد»، بنابراین، تنها «توسط دموکراتیزاسیون کردن جامعه است که مردم و جامعه میتوانند در بستر شوراهای دینامیک امور اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خودشان را در دست بگیرند و توسط آن شرایط برای توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات را فراهم بکنند.»
پر واضح است که تنها در این عرصه است که «دموکراتیزاسون تنها به عنوان یک پروسس (نه یک پروژه) میتواند، نیروهای اجتماعی دموکراتیک برای عملی ساختن بازسازی دموکراتیک سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران را فراهم بکند». یادمان باشد که در این رابطه «بین دموکراتیزاسیون سیاسی و دموکراتیزاسیون اقتصادی و دموکراتیزاسیون اجتماعی دیوار چین وجود ندارد». همچنین باید توجه داشته باشیم که «برای دموکراتیزاسیون سه مؤلفهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جامعه بزرگ ایران، علاوه بر ضرورت آزادی تشکل و پلورالیسم مذهبی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و احزاب و غیره میبایست، میدان برای سازمانیابی تمامی گروههای اجتماعی فراهم بشود.»
ما میگوئیم، «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی مؤلفه قدرت سیاسی و مؤلفه قدرت اقتصادی و مؤلفه قدرت اطلاعات) بیش از آنکه برای ما یک برنامه حداکثری باشد یک رویکرد و یک جنبشی است، برای بازسازی دموکراسی و سوسیالیسم در جهت پایان دادن به جدائی سوسیالیسم از دموکراسی یا برای پایان دادن جدائی دموکراسی از سوسیالیسم و یا پایان دادن به بیگانگی اندیشه برابری از اندیشه آزادی میباشد» زیرا هرگز نمیتوان انکار کرد که در طول بیش از 150 سال گذشته، آنچنانکه در جهان نوعی سوسیالیسم تحت عنوان سوسیالیسم مارکسیستی (در اشکال مختلف آن اعم از مارکسی تا لنینی و غیره) در لوای تز دیکتاتوری پرولتاریا با حاکمیت سیاسی طبقهای خاص و یا حزب خاصی به نفی دموکراسی پرداختهاند، نوعی از دموکراسی هم (که همان دموکراسی لیبرالیستی سرمایهداری میباشد) در چارچوب لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی، دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی را مسخ کردهاند؛ بنابراین در این رابطه است که باید داوری کنیم که «در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، پیوند بین آزادی و برابری، یا پیوند بین سوسیالیسم و دموکراسی، یک قاعده میباشد، نه یک استثناء» که البته «در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، این قاعده توسط جوهر اجتماعی (نه طبقهای و نه حزبی) خود دموکراسی سوسیالیستی تعریف میگردد» بنابراین، از اینجاست که باید بگوئیم:
اولاً سازمان دادن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات) در جامعه امروز ایران که در دورههای پیشین تاریخش سنن دموکراتیک نداشته است، امری است توام با دشواریهای زیاد که انجام آن تنها از طریق ایجاد یک تحول همه جانبه فرهنگی تکوین یافته از پائین و در بستر پراکسیس درازمدت سیاسی – اجتماعی، جنبشی دینامیک صنفی و مدنی و سیاسی امکانپذیر میباشد. نباید فراموش کنیم که ضعف و فقدان سنن دموکراتیک در جامعه ایران در گذشته محصول یک عامل تصادفی نیست، بلکه مولود و سنتز عوامل چندی میباشد که از جمله آنها میتوان به جایگاه برتر قدرت سیاسی حاکم نسبت به طبقه اقتصادی برتر و تکوین قدرت سیاسی در نتیجه تجاوز نظامی خارجی یا تهاجم ایلها و آلها و رویکرد غارت غنیمتی قومهای مهاجم و حاکمیت اسلام دگماتیست فقاهتی، تقلیدمحور و تعبدگرا و تکلیفمحور و غیره اشاره کرد. در این رابطه است که باید بگوئیم که «نادیده گرفتن آزادی و برابری در طول قرنهای گذشته در جامعه ایران، مولود عوامل عینی و ذهنی بسیاری بوده است که تنها توسط یک پراکسیس درازمدت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میتوان به صورت سلبی و ایجابی به بسترسازی سازمان دادن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دست پیدا کرد.»
باری، از اینجا است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «آنچنانکه در درازمدت گذار از استبداد سیاسی به دموکراسی سه مؤلفهای و از سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته و فقاهتی به سوسیالیسم ناسازگار با جامعه ایران نمیباشد، سازماندهی دموکراسی سه مؤلفهای و یا سوسیالیسم سه مؤلفهای امری ممکن میباشد و گذار از استبداد به دموکراسی در جامعه ایران نه تنها نافی گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم اجتماعی نمیباشد، بلکه شرط لازم برای برقراری دموکراسی در جامعه ایران نیز میباشد.»
ثانیاً لازم است که عنایت داشته باشیم که «در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات) دموکراسی سوسیالیستی، با دموکراسی لیبرالیستی سرمایهداری و دموکراسی نمایندگی صرف و دموکراسی غیر مستقیم مرزبندی دارد، آنچنانکه سوسیالیسم هم با سوسیالیسم حزب – دولت و یا سوسیالیسم بورکراتیک و سوسیالیسم طبقهای، مرزبندی کامل دارد.»
ثالثاً در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، آنچنانکه «جامعه بدون دموکراسی و بدون آزادیهای سیاسی به چالش کشیده میشود، نابرابریها و تبعیضها و عدم امنیت اجتماعی سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته و فقاهتی حاکم هم به چالش کشیده میشود.»
ادامه دارد