پاسخ به سوال‌های رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت هشتم

چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟

 

اضافه کنیم که باز در این رابطه بوده است که «هرگز شریعتی در طول حیات سیاسی‌اش، مبارزه ضد استعماری و رهائی‌بخش در عصر امپریالیسم را به حاشیه نسپرده است» و یا به عبارت دیگر هرگز شریعتی «مبارزه ضد استعماری و رهائی‌بخش در عصر امپریالیسم را در عرصه عمل و نظر در پای مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری درونی ذبح نکرده است» بلکه برعکس پیوسته او «در چارچوب رویکرد دیالکتیکی‌اش، این دو مؤلفه مبارزه در پیوند با یکدیگر تعریف می‌کرده است، نه جدای از هم» به بیان دیگر، در رویکرد شریعتی «آنچنانکه مبارزه ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استثماری جدای از مبارزه رهائی‌بخش و ضد استعماری در عصر امپریالیسم بی‌معنا می‌باشد، مبارزه رهائی‌بخش و ضد استعماری هم بدون مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری درونی بی‌معنا خواهد بود.»

باری، در این رابطه است که باید داوری کنیم که «ریشه رویکرد رهائی‌بخش و ضد استعماری شریعتی بیش از آنکه مرهون اندیشه‌های فانون و ژان پل سارتر و نظریه‌پردازان سازمان آزادی‌بخش الجزایر باشد، ریشه در اندیشه‌ها مصدق داشته است». بدین خاطر بی‌دلیل و سبب نیست که شریعتی در فرایند سوم حیات سیاسی‌اش (در زمانی که در اروپا بود) حتی در زمانی که بر طبل استراتژی ارتش خلقی می‌کوبید، به جای اینکه (مانند بنیانگذاران جنبش چریک‌گرائی مدرن در دهه 40) «او به دنبال تکوین ارتش خلقی با معماری خودش با الگوبرداری انطباقی از سازمان آزادی‌بخش الجزایر و فلسطین باشد، از همان آغاز تلاش می‌کرد که این استراتژی ارتش خلقی را هم از دل جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی مصدقی بومی بکند» و لذا به همین دلیل بود که او در فرایند سوم «نشریه ایران آزاد» را (که در بین نشریات فارسی زبان خارج از کشور نشریه‌ای پر بار و قابل توجه‌ای بود) به راه انداخت. البته در رابطه با همین نشریه ایران آزاد بود که وقتی یکی از دوستان شریعتی از فرانسه به ایران می‌آید و یک جلد از این نشریه را به نام خودش در احمدآباد به مصدق می‌رساند و مصدق پس از مطالعه آن نشریه از آن فرد و نشریه تجلیل می‌کند، شریعتی از این کار فرصت‌طلبانه آن شخص در معرفی آن نشریه به نام خودش در برابر مصدق به شدت عصبانی می‌شود و می‌گوید: «من از این جبهه ملی بی‌در پیکر و مملو از آدم‌های رنگارنگ که غالباً صداقت و راستی به آن معنا که من در تمام دوستان همفکر خود می‌دیده‌ام و می‌بینم و در آنان کم است، به ستوه آمده‌ام.»

دوم – دومین شاخه استراتژی شریعتی در فرایند سوم و در دورانی که در اروپا بود (در کنار استراتژی ارتش خلقی متأسی از سازمان آزادی‌بخش الجزایر) «استراتژی آگاهی‌بخش و استراتژی کار فرهنگی در راستای انجام تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران بوده است». عنایت داشته باشیم که «شریعتی از آغاز تا پایان یعنی در طول شش فرایند دوران حیات سیاسی‌اش، تنها استراتژی ثابتی که در کنار دیگر استراتژی‌ها بر طبل آن می‌کوبیده است، همین استراتژی آگاهی‌بخش و یا استراتژی کار فرهنگی بوده است» و او هرگز «در طول 27 سال (از سال 1329 تا سال 1356) حیات سیاسی‌اش استراتژی آگاهی‌بخش و یا استراتژی کار فرهنگی بر پایه انجام تحول فرهنگی از پائین در جامعه بزرگ ایران را به فراموشی نسپرد.»

هر چند که خود او در درس ششم و چهاردهم اسلام‌شناسی حسینیه ارشاد (در مجموعه آثار جلد 16 و 17) به صورت مشخص و کامل تلاش می‌کند که در این دو درس (تحت عنوان «برخیزیم و گامی فراپیش نهیم» و عنوان «رابطه فکر و عمل») تا به تبیین استراتژی آگاهی‌بخش خودش در طول 27 سال عمر سیاسی‌اش بپردازد، ولی طبق گفته او (درم. آ - ج 17 - ص 152 - سطر 6 به بعد) این تکیه محوری بر استراتژی آگاهی‌بخش از اواخر دوران اقامتش در اروپا (سال 1343) برای او حاصل شده است؛ که در این رابطه داوری ما بر این امر قرار دارد که «از پایان دوران اقامت شریعتی در اروپا بوده است که او توانسته با پیوند به منظومه معرفتی اندیشه‌های محمد اقبال لاهوری و اعتقاد به مبارزه انحطاط‌زدائی و پروژه بازسازی تطبیقی و نجات اسلام قبل از مسلمین او، استراتژی آگاهی‌بخش و کار فرهنگی و ایجاد تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین به صورت محوری (تا پایان فرایند ششم یعنی مدت 13 سال در فرایندهای مختلف چهارم و پنجم و ششم) در دستور کار خود قرار بدهد.»

در همین رابطه بوده است که آنچنانکه در صفحه 79 کتاب طرح یک زندگی (نوشته همسرش) مطرح شده است شریعتی در نامه‌ای که از پاریس در فرایند سوم حیات سیاسی‌اش به نعمت میرزا زاده (م. آزرم – شاعر) می‌نویسد می‌گوید:

«من متاسفانه (در مغرب زمین) در باره شعر و شاعری دیگر نمی‌توانم اظهار لحیه‌ای کنم چون چند سالی است که دیگر از زیبایی‌ها لذت نمی‌برم و دردهای ادبی و شاعرانه را احساس نمی‌کنم و ورزش می‌کنم تا از اهل حال و احساس به صورت یک آدم خشک متفکر درآیم؛ زیرا من دیگر آدم خودم نیستم. چند سالی است اینجا نان مردم را می‌خورم. نمی‌توانم درد خودم را بکشم؛ بنابراین به شعر نمی‌اندیشم. فقط می‌اندیشم که وقتی که به ایران برگردم از کجا آغاز کنم. شما که می‌توانید حرف بزنید بسیار ناجوانمردانه و غیر منصفانه است از خودتان، از عشق‌ها و دردها و خیالات خودتان سخن بگوئید. حالا که در و دیوار در ایران برای خواب کردن لالائی می‌خوانند، شما چرا غرغر و زمزمه و ناله می‌کنید. فریاد بکشید تا مردم بیدار بشوند.»

آنچه از عبارات فوق شریعتی برای ما قابل فهم است، اینکه بدون تردید شریعتی در عبارات فوق «رویکرد خودش را در فرایند سوم و یا در سال‌های 38 تا 43 که در اروپا بوده است، برای ما به نمایش می‌گذرد». چرا که در این عبارات:

اولاً شریعتی تاکید می‌کند که «او در فرایند سوم حرکتش (در مغرب زمین) به دنبال پاسخ به سؤال از کجا آغاز کنیم؟ برای پس از بازگشت به ایران می‌باشد نه چیزی دیگر». برای فهم این مهم کافی است که بدانیم که «جوهر دو سؤال از کجا آغاز کنیم؟ و یا چه باید کرد؟ در دیسکورس سیاسی و یا مبارزه اجتماعی – سیاسی معنی استراتژی و تاکتیک دارد، نه معنای صرف نظری و تئوریک مجرد و یا انتزاعی صرف» بنابراین، در همین رابطه است که باید داوری کنیم که «بزرگ‌ترین درد شریعتی در فرایند سوم و یا دوران حضورش در اروپا و مغرب زمین، دغدغه دستیابی به استراتژی حرکت برای تحول فرهنگی و آگاهی‌بخش و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران پس از بازگشت از مغرب زمین بوده است.»

یادمان باشد که شریعتی در اوج حرکتش در فرایند پنجم در سال 1350 در کنفرانسی تحت عنوان «از کجا آغاز کنیم» (در دانشگاه آریامهر و یا دانشگاه شریف فعلی) برای اولین بار «به صورت تئوریک و فرموله شده استراتژی آگاهی‌بخش خودش یا استراتژی روشنگری خودش را مطرح کرد». بدون تردید در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» (م. آ - ج 20 - ص 249 تا 294) شریعتی پاسخی به این سؤال می‌دهد که در دوران فرایند سوم حرکتش (زمان اقامت در اروپا) به دست آورده بود؛ و آن پاسخ «همان استراتژی آگاهی‌بخش یا استراتژی روشنگری و یا استراتژی تکیه بر تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در راستای دستیابی به تحول همه جانبه اجتماعی در جامعه بزرگ ایران بود» که در یک نگاه کلی، آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، جدای از همه رویکردهای متفاوت شریعتی در عرصه استراتژی‌های گوناگون (در طول شش فرایند مختلف حیات سیاسی‌اش از آغاز تا انتها، یعنی از سال 1329 تا سال 1356) چه با رویکرد انطباقی و چه با رویکرد تطبیقی، چه در استراتژی ارتش خلقی (با تاسی از سازمان آزادی بخش الجزایر) و چه با استراتژی تحزب‌گرایانه حزب - دولت (با تاسی از رویکرد محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست) و چه در استراتژی چریک‌گرائی مدرن (آنچنانکه او در جزوه «حسن و محبوبه» مطرح می‌نماید) و غیره و غیره، تنها استراتژی ثابتی که در همه این احوال می‌توان جوهر آن را در اندیشه شریعتی پیدا کرد همین استراتژی آگاهی‌بخش می‌باشد که در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» شریعتی اینچنین آن را تعریف می‌نماید:

«این سؤال (از کجا آغاز کنیم؟) یک سؤال جهانی و بسیار عمیق و ریشه‌دار است، سوالی نیست که من با استنباط شخصی یا ذوق فردی طرح کرده باشم بلکه جوابش جواب من خواهد بود و سوآل کننده‌اش زمان ما و هر کسی که به این زمان نزدیکتر است. این سؤال در یک دوره تحول و انتقال از مرحله‌ای به مرحله دیگر که جامعه و وجدان زمان احساس می‌نماید که باید کاری کند و از نظام و وضع موجودی که فکر و ایمان و زندگی بیرونی او را احاطه نموده رها شود و وضع و نظم دیگری را جانشین آن کند مطرح می‌گردد، بنابراین بحث، بحث استراتژی است، بحث ایدئولوژی نیست که من خواسته باشم درباره یک مکتب یک مذهب یا یک فکر علمی یا اجتماعی کنفرانس دهم» (م. آ - ج 20 - ص 251 - سطر 7 به بعد).

«حدود یازده سال پیش در اروپا (در فرایند سوم حرکتش) مقاله‌ای نوشتم که امیدوارم به زودی به وسیله یکی از رفقا به فارسی ترجمه و منتشر شود، تحت عنوان، به کجا تکیه کنیم؟ که مکمل بحث امروز است» (ص 252 – سطر 1 به بعد).

«روشنفکر در یک کلمه کسی است که نسبت به وضع انسانی خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعی‌ای که در آن است خودآگاهی دارد و این خودآگاهی جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیت بخشیده است» (ص 255 - سطر 18 به بعد).

ادامه دارد